سکون سیزدهم

ساخت وبلاگ

روز خوبی نبود

اون از کله صبح که همسایه پایینی باز اومد و گفت از حموم به طبقه پایین آب داده

بعدش که با یکی از همکلاسیای دوران دانشجویی رفتیم نمایشگاه هنرهای تجسمی فجر و نامزدش آنچنان اعصاب خردی ای درست کرد که بیچاره موقع خدافذی به وضوح چشماش پر اشک بود

تهش یه آدم بیمار که اومده بود کامنت داده بود:

چه حال بهم زنید شماهایی که برای موندن و ساختن، فرار می کنید. شما اگه عرضه داشتید، همین جا یه گهی می شدید.
+ نوشته شده در  جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ &nbsp توسط عابر پیاده  | 

« روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 15:18