گام هفتم: پول بازی

ساخت وبلاگ

دیشب نت خونه تموم شد و از دم صبح هم نت گوشیم قطع بود :/ این شد که نتونستم پست بذارم تو وبلاگ با وجودی که دیروز توی کتابخونه پست جمعه رو نوشته بودم و توی جیمیلم درفت کرده بودمش.

امروز نوبت دکتر داشتم ساعت 2. از صبح حاضر و آماده، شال و کلاه کرده، نشسته بودم منتظر که فرشا رو بیارن و بعدش برم دانشگاه. یه بسته هدیه یه روزه هم روی خطم فعّال شده بود، نشسته بودم باهاش اینترنت بگیرم که دیدم اصلاً تمدید نت بهم نمیده و باید از طرحای جدید بگیرم. امّا قیمتاشو که دیدم مخم سوت کشید! عاغا من مصرف ماهیانه م ماکزیمم 5 گیگ هست، ولی همون مقدار مصرف رو میخوام با سرعت خوب استفاده کنم که نه وقتم تلف بشه نه اعصابم خرد؛ طرح قبلیم سرعتش 2تا 16 مگ بود با حجم دانلود 90 گیگ در سال که قیمتش زیر 200 تومن میشد، ولی حالا اگه بر اساس حجمم میخواستم نت بگیرم، حتی سرعت 512 هم خیلی ترافیک بیش از نیازم داشت و اگر بر اساس سرعت میخواستم بگیرم که ماهانه حداقل 40 تومن باید پرداخت کنم که سالی 480تومن میشه و هر ماه هم 80 گیگ ترافیک بهم میده که عملاً، حتی اگر بشینم فیلم و بازی دانلود کنم یا تلویزیون رو با نت ببینم، بازم دست کم 70گیگش اضافه میاد و الکی سوخت میشه!

[به این فکر میکنم که هدفشون با این سیستم، مشغول کردن مردم پای اینترنت و واموندنشون از فکرکردنه]

خلاصه که

با این سرچا و دو دو تا چارتا کردنا رسیدیم به ظهر، حدود ده دقیقه به 12 بود و هیچ خبری از فرشا نشده بود؛ این شد که باز تلفن زدم به قالیشویی و شماره مأمور تحویلشون رو گرفتم که وقتی زنگ زدم، گفت تا نیم ساعت دیگه میان و دقیقاً 11:40 رسیدن.

حالا تحویل گرفتنشون داستان داره!

عاغا من با خیال راحت نشسته بودم که از کارت بانک ملت پول اینا رو میدم؛ اولاً که تخفیف ثبت نام اینترنتی رو قبول نمیکردن و باز زنگ زدیم به شرکتشون، بعد هم که هرچی کارت کشیدم میزد تراکنش ناموفق! منم کیفمو برداشتم گفتم بریم از عابربانک پایین بهتون بدم که اونجا هم نشد و تازه دیدم تاریخ انقضای کارت، همین ماه بوده:/

از اون یکی کارتم که 85 تومن توش بود، 60 دادم به یارو، برگشتم بالا به مامانم میگم نقداتو بیار. اونم 175 داشت که 160 ازش گرفتم و از جیبم یه کم گذاشتم روش و بردم دادم بهشون و رفتم دانشگاه

اول که رفتم آزمایشگاه با گردن خمیده گفتم فیشمو گم کردم و جوابو گرفتم، بعدشم رفتم دکتر که وقتی جواب سونوی جدید و قدیما و آزمایشمو دید و گفت عفونته و دارو نوشت برام.

دیگه رفتم داروخونه و یکی از بچه ها هم همون موقع رسید و چه خوب شد که رسید. میخواستم دارو بگیرم؛ اما فکر نمیکردم انقدر زیاد بشه قیمتش. البته جمع پول نقد توی جیبم و پول تو این یکی حسابم میرسید بهش، ولی بانک ملّی که همیشه دزد بوده و هست، اجازه نداد از 25-26 تومنی که تو حسابم بود، 19 تومن بردارم و دوستم به دادم رسید با اومدنش.

هیچی دیگه. کلّی حرص و خجالت توأم با خنده داشتم. رفتم همون دور و بر دانشگاه که کارت بانکیمو عوض کنم، که گفتن بدون سریال کارت ملی نمیشه. این شد که زنگ زدم خواهرم و بهش گفتم یه کم پول برام کارت به کارت کن.

تهش رفیتم دانشگاه و از عابر پول دوستمو دادم و یه کم پیاده روی توأم با غیبت و یه بستنی و دیگه غروب بود که اومدم خونه

+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶   توسط عابر پیاده  | 
« روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 9:01