یادداشت های بی مقدمه (۳)

ساخت وبلاگ
.
تا حالا به یه خودکار فکر کردید؟
الان نمیدونم اوضاع تو مدارس چطوره، ولی زمان ما، تا سال سوم ابتدایی، کسی حق نداشت از خودکار استفاده کنه. یه جورایی نشونه بزرگ شدن واسه ما حساب میشد؛ انقدر که بزرگترین لذت، خط کشی کردن دفترامون با خودکار بود. انقدر هم تنوع رنگ بالا نبود: آبی، قرمز، مشکی، بعضی مغازه ها سبز هم داشتن.
یه کم جلوتر ک جرئتمون بیشتر میشد، مثلا توی ریاضی، علامتای چهار عمل اصلی و مساوی رو با خودکار قرمز میکشیدیم، یا اسممون رو بالای برگه های امتحانی
.
سال چهارم، خودکار رسمیت پیدا میکرد.
یعنی به جرأت میگم بخش بزرگی از خوشحالی و ذوق ِرفتن به پایه ی جدید، به جای مداد، خودکار به دست شدن بود؛ مثل مهاجرت از تلویزیون سیاه و سفید، به رنگی ذوق داشت!
البته که دفترامون بیشتر از قبل شبیه زندگی میشد: دیگه بعد از غلط نوشتن، پاک کنی در کار نبود؛ بعد از یکی دو بار تجربه ی جوهر پاک کنای آبی رنگی ک کاغذ رو پاره میکرد، ولی زورش به رنگ خودکار نمیرسید، میپذیرفتیم ک باید اشتباه رو خط زد، اما همیشه دیدنش روی کاغد رو تحمل کرد
.
یه وقتایی، قصه حتی جالب تر میشد؛ تو دوران راهنمایی و دبیرستان، بعضی معلما، و تو دوران دانشگاه، بعضی استادا، براشون قلم خوردگی توی جواب دادن، مساوی با تصحیح نشدن و از دست دادن کل نمره ی سوال بود؛
هرچند این تهدید در حرف تحدید بود و در عمل اجرا نمیشد
.
خودکار، یار وفاداری هم بود؛ اونقدر که از تموم نشدنش آدم خسته میشد و به هر روشی دست میزد تا بالاخره مجوز تعویضش رو به خودش میداد. اما خدایی اگه هنوز مینوشت، یا یه هو گم میشد، چقدر رو مخ بود
.
خودکار
خودکار
گاهی از دستت، یا با برخورد دستت و از روی نیمکت، رو زمین می افتاد
و کی میدونه
شاید همون افتادن و اثر پروانه ایش، دست خط سرنوشت دنیا و آدما رو
تغییر میداد
.

.

.

.

« روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 4 مرداد 1397 ساعت: 21:14