عینکم جزو شخصیتم شده؛ حس میکنم نماد دقت و ریزبینی منه. شبا که میخابم، موقتی از صورتم برش میدارم، به این فکر میکنم که اگه زلزله بیاد و زیر خروار خروار آوار برم، کاش عینکم سالم پیدا بشه؛ یا نه، یه شیشه ش ترک خورده باشه به نشونه مردنم، و یه شیشه ش سالم مونده باشه، به نشونه نگاهم.
عینکمو خیلی دوسش دارم، حس میکنم روزی که بیاد و من نباشم، عینکم داد میزنه که یه روزی وجود داشتم ...
« روایت خطّی یک پیاده راه »...
ما را در سایت « روایت خطّی یک پیاده راه » دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1bi-obour4 بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 11 دی 1397 ساعت: 1:50